تاریخ انتشار:سه شنبه 24 آذر 1394

به بهانه فیلم حتی اگر شب باشد در جشنواره جام جم

دیدنی ها کم نیست، من و تو کم دیدیم

به گزارش جشنواره سیما؛ بی شک همۀ ما به این موضوع فکر کرده ایم که اگر روزی بفهمیم بیشتر از چند روز یا چند ماه برای زندگی فرصت نداریم، چه کارهایی داریم که می خواهیم آن ها را تمام و یا شروع کنیم. برای «آوا»ی فیلم «حتی اگر شب باشد» به کارگردانی منیر قیدی، این شرایط تبدیل به واقعیت شده است. او معلمی جوان است که در بیست و هشت سالگی متوجه می شود دچار سرطان پیشرفته ای شده که او را تا دو سه ماه آینده بیشتر زنده نگه نمی دارد. آوا ابتدا دچار سردرگمی و یأس می شود اما از آن جا که وقتی برای تلف کردن ندارد، تصمیم می گیرد هر چه سریع تر اقدام به انجام دادن کارهایی کند که دوست داشت پیش از مرگ انجام دهد.
«حتی اگر شب باشد» شبیه یک موسیقی ملایم، سیال، نوازشگر و بسیار مغموم است. از فراز و نشیب سهم کمی دارد و تنها پیگیری روند رو به وخامت آوا است که تکانی به فضای سرد کار وارد می کند. داستان فیلم در فصل زمستان اتفاق می افتد و از عناصری که تشدید کنندۀ سرما و یخ بندان هستند، مثل شاخه های بی رگ درختان در تصویر استفاده شده است که این انتخاب برای توصیف فضای روحی آوا مناسب به نظر می رسد. رنگ های غالب استفاده شده در این فیلم معمولاً طیفی از سفید تا خاکستری را در بر می گیرد و این به خوبی اندوه دختر بیمار را منعکس می کند. البته در فضای داخلی خانۀ آوا  که مادرش را از دست داده و با پدر و خواهرش آذر زندگی می کند از این یخ زدگی و بی روحی خبری نیست. خانه رنگ و رخی متفاوت دارد و می توان امید داشت که گاهی صدای موسیقی «شد خزان» از ضبط صوت قدیمی پیرمردی در آن بپیچد. در این فیلم از عناصر مختلفی برای تشدید فضای ذهنی غم زده و وحشت زدۀ آوا استفاده می شود که رنگ و موسیقی از جملۀ آن ها هستند. دیگر هنری که به واسطۀ داستان بیش از بقیه به کمک داستان می آید ادبیات و داستان نویسی است. آوا تصمیم می گیرد پیش از مرگ شروع به نوشتن کتابی که همیشه آرزوی نوشتنش را داشته کند (و بالطبع به سرعت و قبل از این که وقتش تمام شود به پایانش برساند). این جاست که پای ادبیات بیش از پیش به فیلم باز می شود. نوشته های آوا به صورتی که بیشترین بهره را از هنرمندانه بودن و شاعرانگی داشته باشد، توسط صدای راوی به گوش بیننده می رسد. همین نوشته ها هستند که در ابتدا ذهنیات و درونیات آوا، به عنوان کسی که در واپسین روزهای عمر کوتاهش با نگاهی دیگر متوجه ظرایف زندگی می شود را بیان می کنند و سپس مخاطب را با پیام و هدف اصلی فیلم همراه می کنند. آن چه در فیلم قرار است توجه مخاطب را جلب کند و او را وادار به تفکر کند، این است که چقدر گاهی کم می بیند، کم می شنود و کم با تمام وجودش حضور دارد. این مفهومی است که مؤکداً و مکرراً تکرار می شود. داستانی که آوا می نویسد در کنار داستان های فرعی فیلم، مثل زندگی آذر، ماجرای عشق نیمه کاره و ناتمام آوا و سامان همه نشانگر همین موضوع هستند که چقدر آدم ها زود به روزمرگی عادت می کنند و دیگر نمی توانند جزئیات آدم های دیگر را ببینند؛ که اگر هر آدمی می توانست نگاهی جستجوگر داشته باشد، چنان که به دنبال پیدا کردن ظرفیت های آدم های دیگر بگردد، می توانست دلایل زیادی برای دوست داشتن دیگران و به طور کل زندگی با تمام ابعادش پیدا کند. این نتایج هم سطوری است که صدای راوی از کتاب آوا برای بیننده می خواند و هم نتیجه ای که خود مخاطب از دیدن فیلم به دست می آورد.
«حتی اگر شب باشد» بر پایۀ روابط انسانی شکل گرفته است. آدم های این فیلم، یکدیگر را که از دست داده بودند، دوباره پیدا می کنند، آدم های جدیدی را به زندگی شان راه می دهند و تعریف و تصویر ذهنی شان از آدم ها به مرور تغییر می کند. همان طور که مشخص است، قرار است این فیلم، سرشار از فضای معنوی و تفکربرانگیز باشد که این طور هم هست. اما برای پررنگ شدن این فضا از عنصری که در فیلم های دیگر نمونه اش را دیده ایم استفاده شده و آن استفاده از حضور شخصی به عنوان مرشد یا راهنماست. در این فیلم دکتر پویا عنوان شخصی را می پذیرد که نوشته های بیمارش را مطالعه می کند و سعی می کند با انگیزه دادن به او و حمایت و هدایتش، افکار و روحیه اش را به شکلی سر و سامان دهد. حضور مرد مسنی در نقش یک راهنمای باتجربه و فهمیده در کنار شخصیت اصلی که شور و هیجان پاره ای از خصوصیاتش هستند، تا به حال در فیلم های دیگری هم استفاده شده است و کم کم به تمهیدی آشنا تبدیل می شود تا شخصیت جوان و متفکر فیلم بتواند حرف هایش را یک جایی بیان کند و با یک نفر که عاقل است همفکری کند یا در هنگام برخوردن به مشکلات فلسفی به او مراجعه کند. چنین شخصیتی خصوصاً با بازی مهدی احمدی، یادآور نقش او در فیلم «شب های روشن» فرزاد مؤتمن است و به نظر می رسد که این انتخاب نتیجۀ خاطرۀ خوش شخصیت استاد در آن فیلم باشد. به هر حال هنوز هم می توان احمدی را با بازی اش در آن فیلم معرفی کرد. همان طور که غزل شاکری، برای خیلی ها همان گلنار فیلم «گلنار» (به کارگردانی کامبوزیا پرتوی) است که خاطرۀ آن نقش، همیشه معرف اوست.
رابطه ای نظیر رابطۀ آوا با دکتر پویا، در فیلم های دیگر، معمولاً از حد گذشته و تبدیل به رابطۀ مرید و مراد می شود اما در «حتی اگر شب باشد» پیش از این که این رابطه شکل دیگری به خود بگیرد (چه تصویری عاشقانه و چه شکلی مرید و مراد گونه) سر بزنگاه کنترل می شود. همان طور که غصه خوردن آوا کنترل می شود و به خاطر این که دلسوزی مخاطب را برانگیزد تبدیل به ضجه های جانسوز نمی شود. به طور کل می توان گفت در این فیلم عناصری وجود داشت که می توانست اغراق شده و خارج از چارچوب شود که کنترل شده و حاصل آن فیلمی است که شروع خوبی برای کارگردان و تجربۀ خوبی برای بیننده محسوب می شود.

انتهای پیام/ن

آیا مایل به نظردهی می باشید؟

مانده : (1000) حرف
ادوار جشنواره های سیما
برگزیده های چند رسانه ای